آزادوار شهری به قدمت تاریخ

آقاي مدرس رضوي در مقدمه اي که بر ديوان سيدحسن غزنوي نوشته اند برآنند که اين سيداشرف حسن پسر محمدبن ناصر علوي است و تذکره نويسان بنا بر عادت نسبت نواده به جد، او را سيدحسن بن ناصر گفته اند چنانکه درابوعلي بن سينا و نظاير آن مي بينيم . آنچه تذکره نويسان از احوال سيد آورده اند کوتاه و مغشوش و غالباً نادرست است . خلاصه آنچه از اين مآخذ برمي آيد اين است : «در آن وقت که سلطان بهرامشاه لشکر سوري را بشکست ، جماعتي از ارکان دولت او اسير شدند، و در ميان آنان سيدحسن بود که ميخواستند او را به قتل آورند، ليکن او درخواست تا وي را به خدمت سلطان برند، و در حضرت او يک رباعي خواند:

آني که فلک به پيش تيغت نآيد

بخشش بجز از کف چو ميغت نآيد

زخم تو که پيل کوه پيکر نکشد

بر پشه همي زني ، دريغت نآيد؟

سلطان او را بخشيد، و تشريف منادمت ارزاني داشت . آورده اند که او از علماء و وعاظ بزرگ زمان بود، و در مجلس وعظش قريب هفتاد هزار کس (!) جمع ميشدند که چهارهزار تن از آنها مريد خاص او بودند، و چون اين خبر به بهرامشاه رسيد دو شمشير برهنه نزد او فرستاد تا در يک غلاف کند؛ يعني دو شمشير در غلافي و دو پادشاه در اقليمي نگنجند. سيد قصد سلطان را دريافت و از غزنين به حرمين شريفين روي نهاد، و از آنجا به بغداد رفت و به سبب تعلقي که درآن شهر به تيرگر پسري داشت مدتي بماند، و بعد داعيه حب وطن در او به جنبش آمد، از بغداد رهسپار غزنين شد، بنا برقولي چون به ولايت جوين رسيد در قصبه آزادوار به مرض فجاه به سال 565 ه' . ق. بدرود حيات گفت.

 ديوان اشعار اوقريب به چهارهزار بيت بود. اگرچه اشارات تذکره نويسان که خلاصه آنها را آورده ايم ، با اشتباهها و تخليطهايي همراه است ، ليکن از حقايق نيز حکايت ميکند. حقيقت رابطه سيدحسن با دربار غزنوي آن است که بنا بر آنچه از اشعار سنايي و از توجه به قراين ديگر برمي آيد،سيد در دوره مسعودبن ابراهيم غزنوي (492-508 ه' . ق.) به شاعري اشتغال داشته ، و بعد از آن در عهد کمال الدولة شيرزاد (508-509) و سلطان الدولة ارسلان (509-511) هم گويا همچنان در سلک شاعران درگاه منخرط بوده است ، زيرا هنگامي که يمين الدولة بهرامشاه (511-547 ه' . ق.) به ياري سنجر سلطنت را از دست ارسلان شاه بيرون آورد، و در حضور سنجر در غزنين به پادشاهي نشست ، سيداشرف او را بدين قصيده تهنيت گفت :

منادي برآمد ز هفت آسمان

که بهرامشاه است شاه جهان .

از اين پس سيد سالها در دربار بهرامشاه به عزت ميگذرانده ، و از شاعران به نام شمرده ميشده ، و گويا در سفرهاي بهرامشاه به هندوستان با او همراه بوده است :

چون ز غزنين کردم آهنگ ره هندوستان

از سپاه روم خيل زنگ مي بستد جهان .

ولي بعدها به علت نامعلومي ميان او و سلطان استشعاري حاصل شد، چنانکه سيد غزنين را ترک گفت ، و به خراسان رفت ، و از نيشابور قصيده اي به مطلع ذيل :

گشاد صورت دولت به شکر شاه دهان

چو بست زيور اقبال بر عروس جهان .

که به سوگندنامه مشهور است ، بفرستاد، و در آن براي اثبات بيگناهي سوگند خورد تا بعد از چندي مورد عفو سلطان قرار گرفت .در قصيده اي که بعد از بازگشت به درگاه سلطان ساخت ، از معاودت خود و تجديد لطف پادشاه اظهار مسرت کرد، واز خطرهايي که در دوري از درگاه تحمل کرده بود شکايت نمود:

يارب منم که بخت مرا باز درکشيد

وز قعر چاه تيره به اوج قمر کشيد

بختم گرفت در بر از آن پس که رخ بتافت

چرخم نهاد گردن از اين پس که سرکشيد

منت خداي را که شب تيره رنگ من

آخر به آخر آمد و سوي سحر کشيد

شاها اميد من به خدا و به لطف تست

درياب بنده را که فراوان خطر کشيد

تا روز خود خجسته کند از لقاي تو

بي ديده باد اگر نه به شبها سهر کشيد.

اما داستان گرفتاري سوري و ياران او که سيد هم در آن ميان بود، به نحوي که بيان کرده اند درست نيست ، فقط شايد بعد از لشکرکشي سيف الدين سوري به سال 543 ه' . ق. به کين خواهي برادر خود ملک الجبال قطب الدين محمود غوري که به کيد بهرامشاه در حال پناهندگي در غزنين مسموم و مقتول گرديده بود، و پس از فراربهرامشاه ، سيد نيز مانند بعضي ديگر از ارکان دولت در غزنين مانده ، و از اين جهت متهم به جانبداري از ملوک غوريه آل شنسب شده باشد. چنانکه ميدانيم در زمستان همان سال بهرامشاه دوباره غزنين را گرفت و سوري به قتل رسيد و سيد که مغضوب و مطرود شده بود ناگزير بارديگر از غزنين بيرون رفت و به خراسان شتافت ، و در سال 544 ه' . ق. در نيشابور بود. ابوالحسن بيهقي در کتاب لباب الانساب گفته است : «و حضر نيشابور في شهور سنة اربع و اربعين و خمسمائة (544 ه' . ق.) واحد ملقب بالاشرف الامام مفخر اللسانين رئيس افاضل السادة، و قال انا ابومحمد الحسن بن محمد الحسيني ...» سيد بعد از اين تاريخ به بغداد و از آنجا به مکه رفت ، و از آنجابه زيارت قبر پيغامبر شتافت و اين قصيده بگفت :

يارب اين ماييم و اين صدر رفيع مصطفاست

يارب اين ماييم واين فرق عزيز مجتباست .

از آنجا در عهد خلافت المقتفي لامراللّه (530 - 555 ه' . ق.) به بغداد رفت ، و از سلطان غياث الدين مسعود سلجوقي (527 - 547 ه' . ق.) نواخت و احسان ديد، و از آنجا پيش از وفات سلطان محمود به همدان رفت ، و چندي در عراق و مدتي درخراسان بود، و به مدح سنجربن ملکشاه سلجوقي (511-552 ه' . ق.) و ملکشاه بن محمود سلجوقي (547-548) و ديگر ارکان مملکت سلاجقه در عراق و خراسان اشتغال داشت ، و سليمان شاه بن محمودبن ملکشاه سلجوقي را که در سال 555 ه' . ق. در همدان به تخت نشسته بود به روايت راوندي (راحة الصدور ص 275) مدح گفت و سپس از همدان به خراسان رفت ، و در بازگشت در قصبه آزادوار از ولايت جوين وفات يافت . سال وفات را تذکره نويسان به صورتهاي گوناگون آورده و از 535 - 565 نوشته اند. اين هردو قول اخير را هدايت هم نقل کرده است . نخستين را در رياض العارفين و دومين را در مجمع الفصحا، ليکن چون سيد در سال 555 ه' . ق. به تصريح راوندي ناظر جلوس سليمان شاه در همدان بود، و او را قصيده تهنيت گفت ، پس فوت او بعد از اين تاريخ بوده است و از آنجا که جامع ديوان سيد در مقدمه خود بر آن ديوان گفته است که سيد وصايت کرد تا ديوانش را به نام سلطان سنجر، که بعد از گرفتاري خال خود به جاي او در خراسان نشسته ، و به سال 557 ه' . ق. به دست مويد آي ابه کور و خلع شده بود، درآورد، پس بايد پيش از تاريخ خلع او اين وصايت در مرض موت انجام گرفته باشد، و بنابراين شايد به تحقيق توان گفت که تاريخ فوت سيد سال 556 ه' . ق. بوده است ، و همين تاريخ است که بر اثر اشتباه نساخ به صورت 565 ه' . ق. درآمد. قبر سيد در قصبه آزادوار باقي است .

 آرام دل مرا بخوانید بر مردم چشم من نشانید

آوازه عشق من شنیدید اندازه حسن او بدانید

از دور در او نگاه کردن انصاف دهید کی توانید

از دیده و جان و از دل و تن این خدمت من بدو رسانید

ای خوبان او چو آفتابست در جمله شما باو چه مانید

عشق انده و حسرتست و خواری عاشق مشوید اگر توانید

ديوان سيدحسن شامل قصايد و غزلها و ترجيعات در دست است و به سعي آقاي مدرس رضوي استاد دانشگاه طبع شده است . اين شاعر بر رسم شاعران بزرگ عهد خود به انواع موضوعات از مدح و رثاء و وعظ و غزل توجه کرده است . او سبکهاي غالب استادان معاصر يا قريب العهد خودرا، که بر وي در صناعت شاعري مقدم بوده اند، مانند مسعود سعد، معزي و سنايي تتبع کرده ، ولي اين امر دليل آن نشده است که خود سبک استوار و محکم مخصوص به خودرا که بعد از او در شاعران نيمه دوم قرن ششم هجري قمري موثر گرديده است ايجاد نکند. کلام سيد سخته و استوار است ، و او به آرايشهاي لفظي و آوردن رديف در غزلها و قصايد خويش و داشتن ترکيبات تازه مخصوص بسيار متمايل است . کلام او غالباً ساده و خالي از تعقيد وابهام است و روش شاعران خراسان در صراحت انديشه و سخن در او اثر خود را حفظ کرده است . (از تاريخ ادبيات در ايران تاليف دکتر صفا ج 2 صص 586 - 592) رجوع به مقدمه ديوان سيدحسن غزنوي چ آقاي مدرس رضوي و تاريخ گزيده چ ليدن ص 817 و مرآت الخيال ص 34 شود. اينک نمونه هايي را از اشعار او در اينجا ذکر ميکنيم و طالبان تفصيل به ديوان چاپي او چ مدرس رضوي رجوع کنند :

وقت آن است که مستان ، طرب از سر گيرند

طره شب ز رخ روز همي برگيرند

مطربان را و نديمان را آواز دهند

تا سماعي خوش و عيشي به نوا درگيرند

راويان هر نفسي تهنيتي نو خوانند

مطربان هر کرتي پرده ديگر گيرند

سر فرياد نداريم پگاه است هنوز

يک دو ابريشم بايد که فراتر گيرند

ساقيان گرم درآرند شراب گلگون

که نسيمش ز دم خرم مجمر گيرند

بزم را تازه تر از روضه رضوان دارند

باده را چاشني از چشمه کوثر گيرند...

و نيز گويد:

کاري به گزاف ميگزارم

عمري به اميد ميسپارم

ني زهره آنکه دل بجويم

ني طاقت آنکه دم برآرم

انديشه بسوخت عقل و روحم

و اميد ببرد روزگارم

ياري نه که يک رهم بپرسد

تا بر چه اميد و در چه کارم ...

و نيز گويد:

داند جهان که قره عين پيمبرم

شايسته ميوه دل زهرا و حيدرم

دريا چو ابر بار دگر آب شد زشرم

چون گشت روشنش که چه پاکيزه گوهرم

دري پر از عجايب دريا شود به حکم

هر قطره يي که در صدف دل بپرورم

طبعم چو آتش تر و هردم خليل وار

خوشبوگلي دگر دمد از آتش ترم ...

و نيز گويد:

از دل و دلبر جدا افتاده ايم

خود چنين تنها چرا افتاده ايم

او گل و من بلبل و از يکدگر

هر دو بي برگ و نوا افتاده ايم

خاک پاي و سر برهنه مانده ايم

زآنکه غمخوار و ز پا افتاده ايم .

از رباعيات اوست :

آرامگه دل خم مويت ديدم

بينايي ديده خاک کويت ديدم

سبحان اللّه هيچ ندانم امروز

تا روي که ديده ام که رويت ديدم .

رفتيم و گراني ز وصالت برديم

در ديده نمونه جمالت برديم

تا مونس هردو يادگاري باشد

دل را به تو داديم وخيالت برديم


نویسنده: داود ׀ تاریخ: شنبه 3 ارديبهشت 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

تمامی حقوق برای سایت روستای آزادوار محفوظ است. انتشار مطالب با ذکر منبع بلامانع است